*** سرزمینی است که ملائک در آن
سجده می کنند و برای بوسه
زدن بر خاکش از هم سبقت میگیرند.
شلمچه خلاصه عشق است و قطعه ای از بهشت
، شلمچه ، آینه ایست که تمام جبهه با خاکهای
سرخش در آن می درخشد. و دریچه آسمانی
است که از آن بوی رشادت و عطر دلنواز شهادت میوزد.
شلمچه تندیس زیبای عشق است که در میدان
ایثار قد کشیده است . شلمچه شهر شهود و
شهادت است . شلمچه مثنوی بلندایثار است و
فرودگاه عشق و عروجگاه دل . صحرای خشکی
که دریای مواج خون و اشکهای عاشقانه در تربت
پاکش دارد با قلب خونینی که هنوز زیبا و دلنواز می تپد و خون غیرت و مردانگی را در
رگهای این دیار می دواند و حدیث بلند حیات با عزت را زمزمه می کند. زمین خاکی
شلمچه ، زیباتر از آبی آسمان است چرا که شلمچه قتلگاه مرغان عاشقی است که
برای وصال بی قرار بودند و از کوچه پس کوچه های منیت و مادیت رهیده و به شهر
دلگشای معنویت و شهادت دل بستند.
آری ! شلمچه شاهنامه بلند شهادت است ، دیوان عاشقی است ، شعرهای سرخ ،
با واژه های خون ، به وزن عشق و قافیه هایی از جنس قلب پاره پاره عاشقی و در
قالب غزل عشق و مثنوی بلند شهادت » ، دیوانی که شکسته دلان عارف با قلم
استخوان و مرکب خون و با خط شکسته عروج نوشتند و این صفحه طلایی تاریخ
ایران اسلامی را با خون دل تهذیب شده شان تذهیب کردند. آری ! شلمچه کتاب
است ، خواندنی ترین کتاب حماسه . شلمچه آسمان است سرشار از ستاره های
سرخ .شلمچه بهار است لبریز از گلهای محمدی ،شلمچه دریاست ، مواج از موجهای عاشقی .
شلمچه بازار است ، بازار عشقبازی و جانبازی ، شلمچه تابلو است تابلوی حماسه و
عرفان که بر تارک تاریخ ایران اسلامی می درخشد. جایگاه اهل زیارت است نه اهل
زر ، زیارتگاه دلدادگانی که خود زائرانی بودند که در نیمه راه سفر عاشقی پرپر شدند
و به مولای عشق پیوستند و زیباترین حدیث بندگی را با بندبند وجودشان و با قطره
قطره خونشان نوشتند. یعقوبهای بی قراری که برای رسیدن به یوسف زیبای
شهادت بی قراری می کردند و زلیخای دنیای نتوانست آنها را مفتون خویش کند. آنان
که هنوز از دشمن نفس خویش رها نشده اند و دلشان در تصرف شیطان است
چگونه می توانند قدر مجاهدانی را بدانند که در کوله پشتی دلشان جز عشق و ایثار
نبود. آنان باید بدانند که شلمچه و شهیدانش و شاهدان و شائقان و مشتاقانش
خورشید بی غروبند ، چرا که عاشورا و عاشورائیان آفتاب آسمان عشقند که هیچ ابر
آلوده و تاریک یزیدی نمی تواند جلوی تابش آنها را بگیرد.
سلام ای سرزمین شلمچه
سلام بر تو ای قرار بی قراران ، ای جائیکه نه چندان دور نردبان معراج و ترقی بودی .
سلام بر تو ای نقطه تلاقی عرش با فرش .
سلام بر آن نیمه شب هایت ،
سلام بر آن فضای عارفانه و عاشقانه ای که شب زنده دارانت با ترنم زیبا و ملکوتی
الهی العفو ، می آفریدند.
سلام بر نماز شب هایی که در سنگرهای آسمانی تو آغاز میشد و در بهشت خاتمه
می یافت.
و باز سلام بر تو ای شلمچه ، ای جبهه عاشقان ، ای تمامیت عرشیان ،
شلمچه تو مانند موج خاموش و درهم شکسته می مانی .
به ساغری که که خالی از شهد لقاء و بند نام شهادت شده است .
به دریایی که در بستر خویش آرام خفته است .
شلمچه جزر و مَدّت کجا رفت ؟
هر گاه بسیجیها در تو نیستند موج شرارهایت در درون تو فرو رفته است
شلمچه جا دارد امروز چفیه ام را بر سر بکشم و اشک حسرت از چشمان ملتهبم
جاری کنم و فریاد بکشم...
من جا مانده ام...
کلمات کلیدی: